کد مطلب:80276 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:348

مشمول صحابه











طبق تعریفی كه گفته اند: صحابه شامل كسی است كه در زمان پیامبر بوده و او را دیده و یا حدیث از او شنیده است[1] و این عنوان عام است و شامل مومن و منافق، عادل و فاسق و خوب و بد می شود و حتی در روایات به منافقین نیز «صحابه» اطلاق شده است. پس لازمه صحابه بودن، عدالت نیست به این معنی صحابه بودن عدالت زا نمی باشد، بلكه باید عدالت را كسب كنند و مراتب و درجات آنها بسته به اعمالشان می باشد.

در قرآن و حدیث شواهد فراوانی است و در بعضی از آیات از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نیكی یاد شده است از جمله آیه:

«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم تراهم ركعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود...»[2].

(محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال ركوع و سجود می بینی آنها همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است)

ولی نباید فراموش كرد كه تعبیر «والذین معه» سخن از كسانی می گوید كه در همه چیز با

[صفحه 31]

پیامبر بودند، در فكر و عقیده و اخلاق و عمل، نه تنها كسانی كه همزمان با او بودند هر چند خطشان با او متفاوت بود.

و در پایان آیه می فرماید:

«وعدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظیما»

(خداوند كسانی از آنها را كه ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده ی آمرزش و اجر عظیمی داده است)

بدیهی است اوصافی كه در آغاز آیه گفته شد ایمان و عمل صالح در آن جمع بود.

بنابراین تكرار این دو صفت اشاره به تداوم آن است یعنی خداوند این وعده را تنها به آن گروه از یاران محمد صلی الله علیه و آله و سلم داده كه در خط او باقی بمانند و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند و گرنه كسانی كه یك روز در زمره ی دوستان و یاران او بودند و روز دیگر از او جدا شدند و راهی برخلاف آن را در پیش گرفته، هرگز مشمول چنین وعده ای نیستند. تعبیر به «منهم» دلیل بر این است كه یاران او به دو گروه تقسیم خواهند شد: گروهی به ایمان و عمل صالح ادامه خواهند داد و مشمول رحمت واسعه الهی و اجر عظیم می شوند، اما گروهی جدا شده از این فیض بزرگ محروم خواهند شد.

و در آیه ی دیگری می فرماید:

«لقد رضی الله عن المومنین اذیبا یعونك تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السكینه علیهم و اثابهم فتحا قریبا»[3].

(خداوند از مومنانی كه در زیر درخت با تو بیعت كردند راضی و خشنود شد، خداوند آنچه را در درون قلب آنها (از صداقت و ایمان) نهفته بود می دانست، لذا آرامش را بر دلهای آنان نازل كرد و فتح نزدیكی به عنوان پاداش، نصیب آنها فرمود) قرآن در اینجا مدح و ثنا را مخصوص مومنانی دانسته كه در بیعت رضوان حضور داشتند و مسلما شامل منافقان نمی شود.

در اینكه عده ای از یاران پیامبر شایسته هر نوع مدح و ثنا بودند، شكی نیست و در آیات زیادی از آنها تقدیر شده است و در مقابل آیات دیگری وجود دارد كه در آنها از بعضی از یاران پیامبر مذمت گردیده است، آنها كسانی بودند كه در نفاق فرو رفته و فتنه بپا می كردند و امور را بر رسول خدا دگرگون می ساختند. در میان آنها كسانی بودند كه رسول خدا را اذیت می نمودند و خداوند در قرآن آنها را چنین توصیف كرده است:

[صفحه 33]

«و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن»[4].

(از آنها كسانی هستند كه پیامبر را آزار می دهند و می گویند او خوش باور و گوش است)

«و الذین یوذون رسول الله لهم عذاب الیم»[5].

(و آنها كه رسول خدا را اذیت می كنند، عذاب دردناكی دارند).

«ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و اعدلهم عذابا مهینا»[6].

(آنها كه خدا و رسولش را اذیت می كنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور می سازد و برای آنان عذاب خواركننده ای آماده كرده است).

گفته اند: «ایذاء» خداوند همان ایذاء پیامبر و مومنان است و ذكر خداوند برای اهمیت و تاكید مطلب است. و اما ایذاء پیامبر مفهوم وسیعی دارد و هرگونه كاری كه او را آزار دهد شامل می شود اعم از كفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، همچنین نسبتهای ناروا و تهمت و یا ایجاد مزاحمت به هنگامی كه آنها را دعوت به خانه خود می كند.

از روایاتی كه در ذیل همین آیه وارد شده استفاده می شود كه آزار خاندان پیامبر خصوصا علی علیه السلام و دخترش فاطمه ی زهرا علیهاالسلام نیز مشمول همین آیه بوده است.

در صحیح بخاری روایت شده كه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی»[7].

(فاطمه پاره ی تن من است هر كس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است).

همین حدیث در صحیح مسلم به این صورت آمده است:

«ان فاطمه بضعه منی یوذینی ما آذاها»[8].

(فاطمه پاره ی تن من است هر چه او را آزار دهد مرا می آزارد).

در میان صحابه كسانی بودند كه می خواستند خدا و مومنان را فریب بدهند:

«یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون...»[9].

(می خواهند خدا و مومنان را فریب بدهند ولی جز خودشان را فریب نمی دهند، اما نمی فهمند).

[صفحه 34]

«و اذا لقوالذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معكم انما غن مستهزئون»[10].

(هنگامی كه افراد با ایمان را ملاقات می كنند می گویند ما ایمان آورده ایم (ولی) هنگامی كه با شیاطین خود خلوت می كنند می گویند: ما با شمائیم ما (آنها را) مسخره می كنیم)

از اصحاب پیامبر كسانی بودند كه تهمت عظیم «افك» به ناموس پیامبر زدند.

«ان الذین جاوا بالافك عصبه منكم لا تسحبوه شرا لكم بل هو خیر لكم لكل امرء منهم ما اكتسب من الاثم و الذین تولی كبره منهم له عذاب عظیم»[11].

(آن كسانی كه تهمت عظیم را مطرح كردند گروهی از شما بودند، اما گمان نكنید این ماجرا برای شما بد است، بلكه خیر شما در آن است، آنها هر كدام سهم خود را از این گناهی كه مرتكب شدند، دادند و كسی كه بخش عظیم آن را بر عهده گرفت، عذاب عظیمی برای او است).

سپس قرآن روی سخن را به مومنان كه در این حادثه فریب خوردند و تحت تاثیر واقع شدند كرده و آنها را شدیدا طی چند آیه مورد سرزنش قرار داده، می گوید:

«لولا اذا سمعتموه ظن المومنون و المومنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افك مبین...»

(چرا هنگامی كه این تهمت را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند چرا نگفتند این یك دروغ بزرگ و آشكار است؟!)

با اینكه این تهمت را منافقان به ناموس پیامبر زده بودند، قرآن مومنان را به شدت مذمت می كند كه: (چرا هنگامی كه این دروغ بزرگ را شنیدید نگفتید ما مجاز نیستیم، از آن سخن بگوئیم (زیرا كه تهمتی است بدون دلیل) منزهی تو ای پروردگار این بهتان بزرگی است)

البته درك حضور پیامبر فیض بزرگی است ولی امتیاز آنها بالاتر از امتیاز همسران پیامبر نیست، زیرا ارتباط و تماس آنها با پیامبر بیشتر بوده است و به اصطلاح بالاترین مصاحبت را آنها با پیامبر داشته با وجود این خداوند در شان آنها می فرماید:

«یا نساء النبی من یات منكن بفاحشه مبینه یضاعف لها العذاب ضعفین و كان ذلك علی الله یسیرا»

(این همسران پیامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحش مرتكب شود عذاب او دو چندان خواهد بود و این برای خدا آسان است و هر كس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع كند و

[صفحه 35]

عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت).

اصحاب پیامبر هم همین حال را دارند، چون آنها نور خدا را دیده اند و بدون واسطه كسب فیض نموده اند، اگر اطاعت خدا را كنند پاداش مضاعف دارند و اگر گناه آشكاری مرتكب شوند كیفر مضاعف خواهند داشت، چون آنها الگو و سرمشق برای سایر مسلمانان می باشند.

پس این وضع صحابه در حال حیات پیامبر اكرم بود. ای كاش می دانستیم این عدالت و عصمتی كه برای صحابه ادعا شده است در حال حیات پیامبر بوده یا بعد از وفات او اگر ادعا شود كه در حال حیات پیامبر بود، شواهد زیادی آن را نفی می كند از جمله:

بیهقی به سند خود از «عبدالله اشعری» او از «ابودرداء» روایت كرده كه گفت:

«یا رسول الله بلغنی انك تقول: لیرتدن اقوام بعد ایمانهم قال صلی الله علیه و آله و سلم اجل و لست منهم»[12].

(ای رسول خدا به من رسیده است كه می فرمائید: گروهی بعد از ایمان آوردن مرتد می شوند؟ فرمود آری، ولی (بدانكه) تو از آنها نیستی).

عجیب است بعضیها در توجیه این روایت گفته اند منظور از «مرتدین» قاتلان عثمان اند و ابودرداء قبل از قتل عثمان فوت كرده بود، غافل از اینكه با این توجیه طعن متوجه اكثر صحابه می شود كه در قتل عثمان شركت داشتند و آنهائی كه از صحابه در قتل عثمان شركت نداشتند، بسیار اندك بودند. به هر حال روایت را هر طور معنی و توجیه كنیم با عدالت و عصمت صحابه منافات دارد.

شواهد زیادی در این باره هست كه ذكر آنها موجب اطاله سخن می شود، قول حق این است كه مصاحبت با پیامبر فضیلتی بزرگ است ولی عدالتساز نمی باشد و لذا در میان آنها افراد عادل و اولیاء و صدیقین و علماء و حاملان حدیث بودند و افراد منافق و فاسق و مجهول الحال هم به فراوانی یافت می شدند.

و چون در میان اصحاب پیامبر افراد منافق زیاد بودند و آنها را جز خداوند نمی شناخت خداوند به پیامبر خود خبر داده بود كه علی علیه السلام را دوست نمی دارد مگر مومن و دشمن نمی دارد مگر منافق و این روایت در زمان پیامبر میان اصحاب شایع و مشهور بود و این ضابطه ای بود در دست افراد برای شناختن مومن از منافق. چنانكه ابوذر می گوید:

«ما كنا نعرف المنافقین الا بتكذیبهم الله و رسوله و التخلف عن الصلوات و البغض لعلی بن ابی

[صفحه 36]

طالب»[13].

(منافقان را در زمان پیامبر نمی شناختیم مگر به سه علامت:

1- به تكذیب نمودن خدا و پیغمبر

2- تخلف نمودن از نماز

3- دشمنی با علی علیه السلام).

ابوسعید خدری می گوید:

«كنا نعرف المنافقین ببغضهم علیا و ما كنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الا ببغضهم علیا»[14].

علمای بزرگ اهل سنت در كتابهای خود به عبارات مختلف گاهی از ام سلمه و گاهی از ابن عباس و گاهی از دیگران آورده اند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«یا علی لا یحبك منافق و لا یبغضك مومن- لا یحبك الا مومن و لا یبغضك الا منافق- لا یحب علیا المنافق و لا یبغضه مومن»[15].

(یا علی منافق ترا دوست نمی دارد، مومن ترا دشمن نمی دارد، تو را دوست نمی دارد مگر مومن و دشمن نمی دارد تو را منافق، دوست نمی دارد علی را منافق و دشمن نمی دارد او را مومن).

و ابن ابی الحدید از شیخ ابوالقاسم بلخی معتزله نقل می كند كه گوید:

«و قد اتفقت الاخبار الصحیحه التی لا ریب فیها عند المحدثین علی ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم، قال له (علی) لا یبغضك الا منافق و لا یحبك الا مومن)[16].

(در میان محدثین اتفاقی است در اخبار صحیحی كه شكی در صحت آنها نمی باشد كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: دشمن نمی دارد تو را مگر منافق و دوست نمی دارد تو را مگر مومن...).

با این ضابطه در زمان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم «منافق» از «مومن» شناخته می شد.

خلاصه این وضع اصحاب پیامبر در زمان خود آن حضرت بود، حال ببینیم بعد از وفات آن

[صفحه 37]

حضرت این منافقین كجا رفتند؟ آیا بعد از فوت پیامبر حالشان دگرگون شد یكدفعه نفاق را كنار گذاشتند و مومن واقعی شدند؟ شكی نیست همان منافقان بعد از پیامبر در میان مسلمانان بودند و به كارهای منافقانه ی خود با شدت بیشتر همچنان ادامه می دادند.

بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خلفا نیز همه صحابه را عادل نمی دانستند و برخورد با صحابه و با دیگر مردم تفاوت نداشت و اگر كسی از آنان از حدود الهی تجاوز می كرد اقامه حد می نمودند و با هر كدام از آنها طوری كه عملشان اقتضاء می كرد رفتار می نمودند.

در اینجا فقط به یك مورد اشاره می كنیم:

قدامه بن مضعون بن حبیب متوفای سال 36 ه پسر عموی عمر بن خطاب از پیشگامان صحابه و دوبار هجرت كرده بود عمر او را در دوران خلافتش حاكم بحرین نمود. شخصی به نام جارود سید عبدالقیس از بحرین وارد عمر شد و شهادت داد كه قدامه شراب خورده و مست كرده است، عمر گفت: شاهد دیگر كو؟ جارود گفت: شاهد دیگر ابوهریره است. عمر از ابوهریره پرسید به چه شهادت می دهی؟ گفت: من او را به هنگام خوردن شراب ندیدم ولی در حال مستی دیدم. عمر، قدامه را از بحرین خواست. قدامه به مدینه آمد. جارود گفت عمر، به این مرد حد خدا را جاری كن. عمر گفت: تو دشمنی یا شاهد؟! گفت: شاهد روز بعد باز جارود از عمر خواست به قدامه حد بزند. عمر گفت: من ترا نمی بینم مگر دشمن... به هر حال جارود دست بردار نبود و عمر با اصرار او خواست به قدامه حد جاری كند. به قدامه گفت: به تو حد جاری خواهم كرد. قدامه جواب داد: بر فرض اینكه من شراب هم خورده باشم شما نمی توانید بر من حد بزنید.

عمر گفت: چرا؟ گفت: خداوند فرموده:

«لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا...»[17].

عمر گفت: در تاویل آیه اشتباه كردی، اگر تقوا پیشه می كردی و از خدا می ترسیدی از آنچه خدا حرام كرده اجتناب می نمودی؟! سرانجام عمر به قدامه به جهت خوردن شراب حد جاری كرد.[18].

در اینجا می بینیم عمر، استناد قدامه را به آیه رد می كند و اگر واقعا صحابه عادل بودند شهادت جارود و ابوهریره درباره ی ایشان پذیرفته نمی شد؟ عمر به قدامه حد نمی زد؟ با اینكه

[صفحه 38]

دلش نمی خواست به او حد بزند.

پس به شهادت قرآن و سنت و تاریخ در میان اصحاب پیامبر، گروهی عادل و گروهی فاسق، گروهی مومن و گروهی منافق بودند. از گروه اول اصول و فروع دینمان را می گیریم و به آنها به خاطر خدماتشان به اسلام درود می فرستیم و به اعمال نیكشان ارج می نهیم ولی از گروه دوم به خاطر اعمال زشتشان تبری می جوئیم و زبان به طعن و لعنشان می گشاییم و از خداوند می خواهیم به جهت خیانتی كه به اسلام و مسلمین كرده اند در آتش جهنم معذبشان بدارد.


صفحه 31، 33، 34، 35، 36، 37، 38.








  1. الاصابه، مقدمه، الفصل الاول فی تعریف الصحابی، ص 4 و 5.
  2. سوره فتح، آیه: 29.
  3. سوره ی فتح، آیه: 18.
  4. سوره ی توبه، آیه ی: 61.
  5. سوره ی توبه، آیه ی: 61.
  6. سوره ی احزاب، آیه: 57.
  7. صحیح بخاری، ج 5 ص 26.
  8. صحیح مسلم، ج 4 ص 1903.
  9. سوره ی بقره، آیه: 11 -9.
  10. سوره ی بقره، ایه: 11 -9.
  11. سوره ی نور، آیه: 11.
  12. تاریخ ابن كثیر، ج 6 ص 170.
  13. مستدرك الصحیحین، ج 3 ص 129- كنزالعمال، ج 15 ص 277- جامع الكبیر سیوطی، ج 6 ص 390 ریاض النضره، ج 2 ص 215- جامع ترمذی، ج 2 ص 299- استیعاب، ج 3 ص 46.
  14. ترمذی، ج 13 ص 167- حلیه الاولیاء، ج 6 ص 284.
  15. مسند احمد حنبل، ج 1 ص 95-138- استیعاب، ج 3 ص 37- تاریخ بغداد، ج 14 ص 426- اصابه، ج 2 ص 509- حلیه الاولیاء، ج 4 ص 185- ترمذی، ج 2 ص 13 دهها مدرك دیگر.
  16. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1 ص 364.
  17. سوره ی مائده، آیه: 93.
  18. الاصابه، ج 3 ص 228.